پالنگان ( جمعه 2 خرداد 1393 )
ایلی جون اینجا داره با مامانی، دالی بازی میکنه به قول خودش ( ات ، ات )
ایلی جون بدون کمک کسی چندین ثانیه در این حالت ایستاد
به این عکس نگاه کنید ایلی جون خودش کلاش رو آورده و سرش کرده و میخواد از پنجره بره بیرون ،عاشق بیرون رفتنه و هر وقت بخوای بیاریش خونه کلی گریه میکنه ،تو کوچه به همه میگه ( ادا ) و با همه دوست میشه ،فقط از گربه میترسه و جرات نداره بهش نزدیک بشه وقتی صدای (میو میو)میشنوه ،دو تا دستاشو به هم میزنه یعنی گربه رو زدم دیگه نمیاد
ایلی و بچه های تو کوچه
ایلی کوچولو عاشق آب بازیه ، هیچ وقت از آب خسته نمیشه ، هر وقت میخوام ببرمش حموم کلی ذوق میکنه و هر وقت میارمش بیرون کلی گریه و داد و بیداد