تجربه های جدید

14 و 15 خرداد 1393 ( ایلی جون در آلی پینک )

در این سفر ایلی جون برای اولین بار از نزدیک چندین حیوان رو دید ، هم ازشون میترسید و هم دوست داشت نگاشون کنه ( گاو ، گوسفند ،سگ ،گربه ) ولی بیشتر از همه از گنجشک ها خوشش اومد ،دنبالشون میکرد که بگیردشون ،زورش به این بیچاره ها رسیده بود ،و فکر کنم بیشتر از همه از سگ ترسیده بود چون مدام صداشو در میاره

اینم عکسای ایلی جون تو باغ دختر خاله مامانی (درویشان 23 خرداد 1393)

اینم باغ پسر خاله مامانی که تو راه برگشت یه سری هم به اونجا زدیم (سو 23 خرداد 93 )

اینم یه سری از وروجک بازیهای ایلیا


تاریخ : 27 خرداد 1393 - 19:41 | توسط : مامان و بابای ایلیا | بازدید : 2011 | موضوع : وبلاگ | 8 نظر

پانزده ماهگیت مبارک خوشکل مامانی

پالنگان ( جمعه 2 خرداد 1393 )

 

ایلی جون اینجا داره با مامانی، دالی بازی میکنه به قول خودش ( ات ، ات )

ایلی جون بدون کمک کسی چندین ثانیه در این حالت ایستاد

به این عکس نگاه کنید ایلی جون خودش کلاش رو آورده و سرش کرده و میخواد از پنجره بره بیرون ،عاشق بیرون رفتنه و هر وقت بخوای بیاریش خونه کلی گریه میکنه ،تو کوچه به همه میگه ( ادا ) و با همه دوست میشه ،فقط از گربه میترسه و جرات نداره بهش نزدیک بشه وقتی صدای (میو میو)میشنوه ،دو تا دستاشو به هم میزنه یعنی گربه رو زدم دیگه نمیاد

ایلی و بچه های تو کوچه

ایلی کوچولو عاشق آب بازیه ، هیچ وقت از آب خسته نمیشه ، هر وقت میخوام ببرمش حموم کلی ذوق میکنه و هر وقت میارمش بیرون کلی گریه و داد و بیداد

 

 

 

 

 

 


تاریخ : 08 خرداد 1393 - 02:05 | توسط : مامان و بابای ایلیا | بازدید : 2043 | موضوع : وبلاگ | 8 نظر